محیامحیا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

شنگول من محیا

راه رفتن محیای عزیزم

سلام محیای عزیزم .دوسه روزیه که با اون پاهای کوچولوت قدم بر میداری و راه میری اینقد بامزه میشی وقتی دو تا دستاتو بالا میگیری و راه میری.گاهی وقتام که ذوق میکنی تندتند راه میری و زود می افتی زمین. من و بابا مجتبی خیلی خیلی خوشحالیم که تو راه میری ولی بیچاره من چون از این به بعد بیشتر شیطونی میکنی و من بیشتر باید مواظبت باشم حالا بابا مجتبی میخواد برات بنویسه:محیا جون خیلی خیلی دوست دارم و خیلی خوشحالم که راه افتادی و شیطنت های قبلیت چند برابر میشه عزیزم و خدارو شکر میکنم که تو سالم و خوشحالی   ...
10 مرداد 1391

جدایی محیا جون از دوستای خوبش آزاده و آزیتا و فاطمه جون

امروز اولین روزی بود که محیا جون پیش دوستاش نرفت چون دیروز اونا اسباب کشی کردن و از اینجا رفتن.البته ناگفته نماند که دوستای محیا همسن مامان محیا بودن ولی هم اونا خیلی محیارو دوست داشتن و هم محیا اونارو البته من و محیا دیروز رفتیم خونه جدید اونارو دیدیم ولی چون خیلی دوره نمیتونیم زود به زود همدیگرو ببینیم. امیدوارم هر چه زودتر دوست جدید و خوبی برای گلم پیدا بشه ...
5 مرداد 1391
1